آه ای مهربانم
آغوشت را بگشا
از راهی دور آمده ام
با لباسی آکنده از تعفن فاصله ها , شانه هایی خمیده از تکرر حادثه ها وگلویی فشرده ازبغض فرو خورده خاطره ها
که دیریست نه پای رفتن دارم و نه جای ماندن
در این روزگاری که گرگ های طمع گله های خلوص مان را دریده اند وکلاغ های هرزه گوی بلبلان صداقت مان را
بگذار تا برایت بگویم کین روزها از هر کوی وبرزنی که می گذرم و هرچه را که می نگرم همه یک واژه را زمزمه می کنند
انتظار انتظار انتظار.....................
و من بیزار از این انتظار
آه ای مهربانم
آغوشت را بگشا
که پلک هایم برهم سنگینی می کنند , برف های حسرت بر شانه هایم و سرمای اندوه بر دلم
اینک که وجودم به خواب زمستانی می رود
تو برایم بخوان , یک باردیگر برایم بخوان از آواز هزارها , از طراوت نهال ها و از بازی ماهیان در میان جویبارها
آری برایم بخوان
دیرگاهیست بهار را از یاد برده ام
۴ نظر:
ای نیمه ی دیگر من واقعا عالی بود :)
baba man nazaram kush
باسلام،بسیار زیبا می نویسید واقعا احسنت بر شما به وبلاګ من هم سر بزنید و اګر مایل هستید تبادل لینک بکنیم .
teenmowj.blogfa.com
نرم نرمک میرسد اینک بهار!
ارسال یک نظر