کسی از دور می آید
کسی از دور چشمان سیاهم را
به زیر چشم می پاید
نمی دانم ولی شاید
به لبخند نگاهش
صبح را بر دیدگان کور تاریکم
بیاراید
نمی دانم ولی شاید
دمی این گیسوی آشفته بی تاب
به روی شانه گرمش
بیاساید
نمی دانم ولی شاید..............
کسی از دور می آید
۳ نظر:
salam kheili ghashang bood :) inyeki omid daresh bud
وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه میخواست بشکند یک لحظه از خیال پریشان من گذشت:"برشانه های تو..."آن جان پناه مهر"شاید"که میتوانست ازبار این مصیبت سنگین آسوده ام کند.
خوبه حالا كسي مي آيد واسه تو! واسه من كه كلا كسي نمي آيد!
ارسال یک نظر