۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

کسی از دور می آید

    کسی از دور چشمان سیاهم را
        به زیر چشم می پاید

نمی دانم ولی شاید
   به لبخند نگاهش
      صبح را بر دیدگان کور تاریکم
         بیاراید

نمی دانم ولی شاید
    دمی این گیسوی آشفته بی تاب
        به روی شانه گرمش
            بیاساید

نمی دانم ولی شاید..............
 
                کسی از دور می آید

۳ نظر:

parinaz گفت...

salam kheili ghashang bood :) inyeki omid daresh bud

غمباردرهمبار گفت...

وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه میخواست بشکند یک لحظه از خیال پریشان من گذشت:"برشانه های تو..."آن جان پناه مهر"شاید"که میتوانست ازبار این مصیبت سنگین آسوده ام کند.

عليرضا مترصد گفت...

خوبه حالا كسي مي آيد واسه تو! واسه من كه كلا كسي نمي آيد!